اجرا به تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۶۸ در لندن
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه ی زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من
مست است یار و یاد حریفان نمیکند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من
نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد راز من
بر خود چو شمع خنده زنان گریه میکنم
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من
از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای
یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند
ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من
ترسم صدای پای تو خواب است و بیدارش کند
اشک غمّاز
نظرات کاربران