تصنیف قدیمی «گریلی» (بیت سوم از شهریار و شاعر باقی ابیات نامشخص):
شبی مجنون به لیلی گفت، که ای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا، ولی مجنون نخواهد شد
خدا را چون دل ریشم، قراری بسته با زلفت
بفرما لعل نوشین را، که زودش با قرار آرد
دلا دیشب چه میکردی، تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل، تو هم گشتی رقیب من
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
غزل آواز از سعدی:
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی
گر تاج میفرستی و گر تیغ میزنی
شهری به تیغ غمزهی خونخوار و لعل لب
مجروح میکنی و نمک میپراکنی
ما خوشهچین خرمن اصحاب دولتیم
باری نگه کن ای که خداوند خرمنی
گیرم که برکنی دل سنگین ز مهر من
مهر از دلم چگونه توانی که بر کنی
گیرم که برکنی دل سنگین ز مهر من
مهر از دلم چگونه توانی که بر کنی
این عشق را زوال نباشد به حکم آنک
ما پاک دیدهایم و تو پاکیزه دامنی
با مدّعی بگوی که ما خود شکستهایم
محتاج نیست پنجه که با ما در افکنی
تصنیف قدیمی «شمع و پروانه» ، شعر از سعدی:
شبی یاد و دارم که چشمت نخفت
شنیدم که پروانه با شمع و گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز و زاری چراست
بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرینِ من
چو شیرینی از من به دَر میرود
چو فرهادم آتش به سر میرود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو میدویدش به رُخسار زرد
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای و تا سر بسوخت
گلهای تازه ۱۶۶
نظرات کاربران