غزل آواز از سعدی:
مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس میرود ایّام
شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم
چگونه شب به سحر میبرند و روز به شام
ملاتم نکند هیچکس در این سودا
که عشق میبستاند ز دست عقل زمام
مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
نه پای رفتن ازین ناحیه نه جای مقام
بر آتش غم سعدی کدام دل که نسوخت
گر این سخن برود در جهان نماند خام
تصنیف قدیمی «خسرو خوبان»:
توضیح: بیت ابتدایی این تصنیف از حزنی اصفهانی میباشد اما سرایندهی باقی اشعار نامشخص است.
ای خسرو خوب
ای خسرو خوبان نظری
سوی گدا کن
حبیب من
رحمی به منِ
دلشدهی بیسر و پا کن ، یار
رحمی به منِ دلشدهی بیسروپا، بیسروپا، بیسروپا کن
ز دست یارم چهها کشیدم
به جز جفایش وفا ندیدم
نه همزبانی که یک زمانی
به او بگویم غم نهانی
نه اهل دردی نه غمگساری
ز من بپرسد غم که داری
رحمی به من دلشدۀ بیسروپا، بیسروپا، بیسروپا کن
گلهای تازه ۱۶۰
نظرات کاربران