تصنیف قدیمی «به یاد داری»:
به یادو داری ماه من که روزگاری جانم که روزگاری
عنان نازت ماه من به نیسواری جانم به نیسواری
به کف گرفتم ماه من خدا دلم
به عجز و گفتم شاه من
قدم به چشمم ماه من تو کِی گذاری جانم تو کِی گذاری
قدم به چشمم ماه من تو کی گذاری شاه من
غزل آواز از حافظ در دستگاه شور:
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقمِ مهرِ تو بر چهرۀ ما پیدا بود
یاد باد آنکه چو چشمت به عِتابم میکُشت
مُعجِزِ عیسَویَت در لبِ شَکّرخا بود
یاد باد آنکه صبوحیزده در مجلسِ اُنس
جُز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
یاد باد آنکه رُخت شمعِ طَرَب میافروخت
وین دلِ سوخته پروانهی ناپروا بود
یاد باد آنکه چو یاقوتِ قَدَح خنده زدی
در میانِ من و لعلِ تو حکایتها بود
یاد باد آنکه چو یاقوتِ قَدَح خنده زدی
در میانِ من و لعلِ تو حکایتها بود
یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست
و آنچه در مجلسم امروز کم است آنجا بود
تصنیف قدیمی «نازار دلی»:
نازار دلی را که تو جانش باشی
معشوقهی پنهان و نهانش باشی
زان میترسم که از دل آزردن تو
دل خون شود و تو در میانش باشی
دانی که به دیدار تو چونم تشنه
هر لحظه که بینمت فزونم تشنه
من تشنۀ آن دو چشم مخمور توام
عالم همه زین سبب به خونم تشنه
گلهای تازه ۱۵۸
نظرات کاربران