آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشهٔ چشمی بما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدّعی
باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند
حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند
بگذر بکوی میکده تا زمرهٔ حُضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدّعی
باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند
مسمانان مرا وقتی دلی بود
با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود
بر این جان پریشان رحمت آرید
که وقتی کاردانی کاملی بود
گلهای تازه ۱۲۱
نظرات کاربران
عالی
Reza Sabaei
1402/02/28 14:29:38