شعر تصنیف با صدای مرضیه:
ما ز درمان دل ریش گذشتیم و گذشت
وز سر زندگی خویش گذشتیم و گذشت
ز کم و بیش جهان گوشه غم ما را بس
که ز سودای کم و بیش گذشتیم و گذشت
اگر بر دل من عشق و وفا داد، خدا داد، خدا داد
اگر مهر تو را بر دل ما داد، خدا داد، خدا داد
مگو حکم قضا بود، که این کار خدا بود
چه سازم که نصیبم، همین رنج و بلا بود
اگر بر دل من عشق و صفا داد، خدا داد، خدا داد
اگر مهر تو را بر دل ما داد خدا داد، خدا داد
مگو حکم قضا بود، که این کار خدا بود،
چه سازم که نصیبم، همین رنج و بلا بود
تو را دیدم و دنیا دگر از چشم من افتاد،
که با یاد توام مهر جهان می رود از یاد
شوم از تو جدا تا کی، نترسی ز خدا تا کی
جفا دیده وفا کردم، تحمل به بلا کردم
آتشم مزن به جان خدایا، شد بهار من خزان خدایا
چه کنم به چه کس گویم؟ غم عشق و جدایی را
چه کنم که خدا بخشد، به تو عشق خدایی را
ای خدا مرا ز غم رها کن، درد بیدوای من دوا کن
چه کنم به چه کس گویم؟ غم عشق و جدایی را
چه کنم که خدا بخشد، به تو عشق خدایی را
ای خدا مرا ز غم رها کن، درد بیدوای من دوا کن
اگر بر دل من عشق و صفا داد، خدا داد، خدا داد
اگر مهر تو را بر دل ما داد، خدا داد، خدا داد
مگو حکم قضا بود، که این کار خدا بود
چه سازم که نصیبم، همین رنج و بلا بود
غزل آواز شجریان:
چه شد که ماه مراد از کرانهای نرسید
شبی رسید و حریف شبانهای نرسید
از آن که نام خوشش نقش لوح گردون بود
به دست خاک نشینان نشانهای نرسید
چگونه ریخت شفق خون روشنایی را
که پای صبح به هیچ آستانهای نرسید
چنان ز پنجەی بیداد شور نغمه گریخت
که بانگ چنگ به داد ترانهای نرسید
غبار غصه بر آینهها فرود آمد ولی
نسیم نشاط از کرانهای نرسید
مرا به پاس وفا پایمال دشمن کرد
به دست دوست به از این بهانهای نرسید
گلهای رنگارنگ ۵۷۸
نظرات کاربران