شعر تصنیف با صدای الهه:
به دیگری رو نکنم که دیده ام روی تو را
هوای مینو نبود هوایی کوی تو را
نسیم صحرای توام که آمدم به کوی تو
بهارِ سیمای توام نموده ره به سوی تو
من ره تو می پویم ، جز تو را نمی جویم
به سایبانی زنسترن ها
نشسته ام بی شکیب و تنها
فکنده سر چون بنفشه دارم
که بی تو در این بنفشه زارم
آشنا شد به مهر تو این دل مهربان من
روز و شب جز حدیث تو نگذرد بر زبان من
من ره تو می پویم ، جز تو را نمی جویم
هر جا در این صحرا بینم نقشی از رویت
گیسوی سنبل ها دارد بویی از مویت
سوسن ها می گویند از ناز چشمت رازی
جادو شد نرگس ها از نرگس جادویت
ای که پنهان نظری با ما داری
آشکار از چه زما پروا داری
خوی خوش روی چو گل زیبا داری
حسن خوبان همه را تنها داری
خواهم اندر بر من چون جان باشی
در کنارم چو گل خندان باشی
همه عمرم به سر این سودا شد
که در این خانه شبی مهمان باشی
غزل آواز گلپایگانی:
درد این خستۀ هجران به دوا نزدیک است
وان کدورت که تو دیدی به صفا نزدیک است
می دهد بخت مرا مژده که از حضرت دوست
نامه ای می رسد و پیک صبا نزدیک است
وآنکه سجادۀ تقوا فکند بر سر آب
گر نه اخلاص تو ورزد به ریا نزدیک است
از در اهل ریا روی بگردان ای دل
هر که دور است از این در به خدا نزدیک است
گر وجودم شود از عشق تو فانی غم نیست
که فنا در غم عشقت به بقا نزدیک است
غزل آواز شجریان (حافظ):
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو نالۀ شبگیر کنم؟
دل دیوانه از آن شد که پذیرد درمان
مگرش هم زسر زلف تو زنجیر کنم
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در دو صد نامه محال است که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خویش
کو مجالی که یکایک همه تقریر کنم؟
دور شو از برم ای زاهد و افسانه مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امید خلاص از سر زلفش حافظ
چون که تقدیر چنین رفت چه تدبیر کنم؟
یک شاخه گل ۴۵۷
نظرات کاربران