نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی
كه هر كس با دلارامی سری دارند و سودایی
قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد
هزاران سرو بستانی فدای سرو بالایی
مرا وقتی زنزدیكان ملامت سخت می آمد
نترسم دیگر از باران كه افتادم به دریایی
تو خواهی خشم بر ما گیرو ، خواهی چشم بر ما كن
كه ما را با كسی دیگر نماندست از تو پروایی
سعدی (غزل)
خدا را صاف كن با ما دل بی كینه ی خود را
مدار از خاكساران در غبار آیینه ی خود را
دلم گنجینه ی راز است و بر لب مُهر خاموشی
كه پیش غیر نگشایم درِ گنجینه خود را
بابا فغانی شیرازی (غزل)
گل آمد ساقیا محبوب گلرخسار می باید
می بیغش به دست آمد ، گل بی خار می باید
بابا فغانی شیرازی (غزل)
امشب ندانم ای بت زیبا چه می كنی
ما بی تو خون خوریم تو بی ما چه می كنی
گوئی كه همچو مائی و بی ما بسر بری
برگو ، برگو كه عاشقی و شكیبا چه می كنی
یك آسمان ستاره شبم زیب دامن است
ای ماه من بگو كه تو شبها چه می كنی
خون ریختن ، بناحق و با غیر ساختن
امروز می توانی ، فردا چه می كنی
گل را برای صحبت خار آفریدند
دیوانه بلبل این همه غوغا چه می كنی
گیرم جفا كنی و نهانی خطا كنی
با این دو مستِ نرگس گویا چه می كنی
گیرم كه آه و ناله نهان می كنی عماد
با اشكهای دیده ى رسوا چه می كنی
مرحوم عماد خراسانی (غزل)
;
نظرات کاربران