گر نه از خاك درت باد صبا میآید
صبحدم مشكفشان پس ز كجا میآید
ای جگر سوختگان عهد کهن تازه كنید
كه گلی تازه به دلداری ما میآید
عطار (غزل)
گیرم كه شادمان نكنی هر نفس مرا
هر ساعتم به رنگ دگر مبتلا مكن
ای سخره دلبران زمان ز نیکویی
همچو زمانه با من مسكین جفا مكن
جبلی غرجستانی (غزل)
دلبرم رخ گشاده میآید
تاب در زلف داده میآید
ای عجب چشم اوست مست و خراب
وز لبش بوی باده میآید
عطار (غزل)
گه گوشه آبادی و گه كوی خرابی
آسوده كسی كو دل دیوانه ندارد
جایی نه كه گیرد دل دیوانه قراری
ویران شود آن شهر كه ویرانه ندارد
مجمر اصفهانی (غزل)
هوا خواه توام جانا و میدانم كه میدانی
كه هم نادیده میدانی و هم ننوشته میخوانی
ملالتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
حافظ (غزل)
یكی درد و یكی هجران پسندد
یكی وصل و یكی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
باباطاهر (دوبیتی)
بیفشان زلف و صوفی را به بازی و به رقص آور
كه از هر رقعة دلقش، هزاران بت بیفشانی
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف خوبان است
مباد این جمع را یارب، غم از بادِ پریشانی
حافظ (غزل)
دلبرم دلگشاده میآید
تاب در زلف داده میآید
ای عجب چشم اوست مست و خراب
وز لبش بوی باده میآید
عطار (غزل)
;
نظرات کاربران